جدول جو
جدول جو

معنی داوری گه - جستجوی لغت در جدول جو

داوری گه
(وَ گَهْ)
مخفف داوری گاه. دارالعداله. محکمه. داورگاه داورگه:
کسانی که در پرده محرم شدند
در آن داوری گه فراهم شدند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داوری گاه
تصویر داوری گاه
دادگاه، عدالت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
محکمه. داورگاه. داوری گه. داورگه. دارالعداله، مجازاً جنگ جای. آنجا که از مردان و از مردی آنان حکومت کنند:
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت.
نظامی.
در آن داوری گاه چون تیغ تیز
که هم رست خیزست و هم رستخیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَعْ گَهْ)
دعوی گاه. موضع طرح دعوی:
پسند آمدش کآن سخنهای چست
به دعوی گه حجت آمد درست.
نظامی.
و رجوع به دعوی گاه شود
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای میان سیبری و چین و مشترک میان سیبری و منچوری در آسیای مرکزی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وَ ری یِ)
دهی از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در سی هزارگزی شمال خاور کدکن و پنجهزارگزی شمال خاوری چینک کلاغ. دارای 110 سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آنجا مالروست و از حصاریزدان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ گَهْ)
محکمه. داورگاه:
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بدگوهران را.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داوری گاه
تصویر داوری گاه
محکمه عدالت دادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
زیستگاه، پناهگاه ماوی گاه: گویند مرا چو سلب خوب نسازی ماوی گه آراسته و فرش ملون ک (اسماعیل بن نوح)
فرهنگ لغت هوشیار